عموم پدر و مادرها، بطور طبیعی مایلند که فرزندانشان متحمل سختی و تنگنا نشوند و اسباب عافیت و راحت برای آنها فراهم باشد. این گرایش طبیعی، در حالت کلی مثبت است و موجب بقا و رشد فرزندان میشود. اما اگر والدین بخواهند فرزندانی متعادل پرورش دهند، باید تلاش کنند تا این گرایش را به قدر تعادل اعمال کنند و نگذارند که با افراط یا تفریط در بروز این حس، فرزندانشان دچار رفاهزدگی یا احساس کمبود و حقارت گردند. آسیبی که در نسل امروز بیشتر به چشم میآید، غرق شدن فرزندان در رفاهی است که خانواده برای آنها فراهم میکند و این موضوع، لزوما ارتباطی با سطح مالی خانواده نیز ندارد. یکی از دغدغههای جدی برخی از والدین این است که چگونه فرزندانی تربیت کنیم که متکی به نفس باشند، شیرینی تحمل سختیها و پذیرش رنجها را چشیده باشند و بتوانند برای رسیدن به خواستههایشان و ماندن بر سر آرمانهایشان، استقامت و صبوری به خرج دهند.
درد بی عشقی!
شاید برای برخی از پدر و مادرها این سوال مطرح باشد که چرا ایجاد رفاه بیش از حد برای فرزندان، مذموم است و رفاهزدگی واژهای با بار منفی است. فرزندی که این قدر برای ما عزیز است، چرا سر تا پایش را طلا نگیریم و لای پرقو بزرگش نکنیم؟ در پاسخ باید گفت که یکی از تبعات منفی رفاهزدگی، بیتفاوتی به نعمتها و عادی شدن آنهاست، لذت نبردن از داشتهها، ذوق نکردن از دستاوردها، دچار آرزوهای دور و دراز شدن یا حتی بیآرزو شدن. کودکی که از ابتدای چشم باز کردن، همه چیز را مهیا دیده و هر چه را که خواسته با اندک فاصلهای پاسخ گرفته، داشتههایش برای او ارزشی ندارند. به مرور، هیچ هدیهای شادش نمیکند، هیچ تشویقی برای او کارآمد نیست و هیچ خواستهای، برایش ارزش تلاش و تکاپو ندارد. روبرو نشدن با سختیهای طبیعی زندگی، منیت و خودخواهی را در افراد بالا میبرد. فرد همواره در فکر تمایلات و خواستههای بیپایان خویش است و آمادگیای برای مسئولیتپذیری، صبوری، همدلی، درک متقابل و شاکر بودن کسب نکرده است. ناگفته پیداست که چنین انسان ضعیفی، نمیتواند در جبهه حق قرار گیرد، او مقاومت همراه با لذت و رضایت در لحظات سخت زندگی را نیاموخته است.
ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی!
یکی از محورهای بحث رفاه، نحوه پاسخگویی به خواستهها و نیازهای کودکان است. پدر و مادر میتوانند بر اساس میزان حقیقی یا کاذب بودن یک نیاز و میزان فوریت آن، در مورد نحوه پاسخگویی به آن تصمیمگیری کنند. گاهی باید پاسخی کامل و سریع برای کودک آماده کرد، همچون زمانی که کودک بسیار گرسنه است. گاهی میشود پاسخ را به تاخیر انداخت، برای مثال کودک طلب کفش جدید میکند و کفش قبلی او هم نسبتا فرسوده شده است. والدین میتوانند بعد از مدت زمانی، این خواسته را تامین کنند. اما در مواردی، کودک خواهان چیزی است که آثار سوء فرهنگی دارد یا از توان مالی خانواده خارج است و یا به تازگی خریدهایی برای کودک انجام شده و خواسته کنونی او، ضرورتی ندارد. در این موارد، پدر و مادر باید به شیوهای صحیح، درخواست کودک را رد کنند. خوب است که والدین، با خواستههای کودک با بیتفاوتی مواجه نشوند و حتی اگر خواستهای را نابجا میدانند، با خود بیندیشند که کدام مسیر غلط تربیتی یا کدام غفلت، موجب شده تا اکنون فرزندشان چنین درخواستی از آنها داشته باشد. باید دقت داشت که گاهی کودک مطالبهای دارد که به لحاظ زیستی به آن احتیاجی ندارد، اما به لحاظ روانی نیازمند آن است. برای مثال کودکی که داشتن فلان اسباببازی گران قیمت، آرزوی عمیقش شده؛ یا کودکی که مدتهاست دوست دارد رفتن به رستورانی خاص را تجربه کند. ما میتوانیم گاهی پیش از آنکه فرزندمان بر سر خواستهاش اصرار بورزد، خود برای رفع آن پیشقدم شویم تا دچار احساسات منفی نگردد. البته در پاسخ دادن به خواستههای کودکان، باید مواظب باشیم در دور باطلی نیفتیم که انتهایش همچون سراب است و هرگز رضایت و شادمانی را به ارمغان نمیآورد. در این دور باطل، ما به اشتباه فکر میکنیم که اگر به این نیاز کودک پاسخ دهیم، او به شادمانی و رضایت میرسد، اما بلافاصله پس از این پاسخ، نیاز بعدی سر بر میآورد، و همین طور سلسله درخواستهاست که پایانی ندارد. چرا که معمولا مشکل در جای دیگری است و کودک نیازی عاطفی-روانی دارد اما والدین به اشتباه میخواهند با پاسخ مادی آن نیاز را جبران کنند.
ریشه ها را دریاب!
فرمایش به روی چشم!
وقتی از رفاهزدگی حرف میزنیم، مجموعه عوامل مختلفی را باید در کنار هم ببینیم. یکی از این موارد، چنان که بحث شد، مدیریت نادرست نیازها و خواستههای فرزندان است. وضعیت کودکانی که خواستههایشان عموما بدون هیچ تلاشی از جانب آنها و بلافاصله اجابت شده است. موقعیتی را تصور کنید که مادر به تنهایی سفره غذا را آماده کرده و اکنون در حین غذا خوردن، فرزندان مدام مادر را مورد خطاب قرار میدهند «مامان! لیوان کمه»، «مامان، نوشابه نداریم؟»، «مامان! قاشق برای سالاد»، «مامان! ته دیگ» و مادر پیوسته در حال رفت و آمد است تا تقاضاهای فرزندانش را جوابگو باشد. یا حال و روز خانوادهای که هر روز با درخواست جدیدی از سمت فرزندشان روبرو هستند و پیوسته باید در پی تهیه لیستهای خرید او باشند، چه کوچک چه بزرگ، از یک اسباب بازی یا لوازم التحریر ساده گرفته تا تبلت و پلی استیشن و لباسهای گرانقیمت.
ور نبود مشربه از زر ناب!
جنبه دیگر این موضوع، سبک زندگی متجملانه و برتریطلبانه است. هدیههای گرانقیمت، لباسهای مارک، غذا خوردن در رستورانهای لوکس، تفریحات و سرگرمیهای بالاتر از سطح عرف. پدر و مادر باید دقت داشته باشند که حتی اگر وضعیت مالی خانواده اجازه چنین شیوه زیستی را به آنها میدهد، اما این سبک زندگی بدون تجربه محرومیت و تحمل ناکامی، نتیجه تربیتی مطلوبی درپی ندارد. البته پر واضح است که آنچه مهم است، منظومه سبک زندگی یک خانواده است که بعضا رفتارها در آن یکدیگر را جبران و خنثی میکنند. به عنوان مثال، اگر خانوادهای پالتوی گرانقیمتی برای فرزندش خرید که جنس خوبی دارد اما ظاهر متجملانهای ندارد، و این لباس را مدت طولانی و حتی برای فرزندان بعدی هم استفاده کرد، این خرید او احتمالا آسیبزا نیست.
اولین مربیها
یکی دیگر از قطعات این پازل، سبک رفتاری والدین و نحوه مواجهه آنها با جهان پیرامون است. مادری که به اسراف حساس است و مصرف خانواده را طوری مدیریت میکند که به بهینهترین وجه از مواد و لوازم استفاده شود؛ پدری که پیش از دورانداختن اشیاء معیوب و مستعمل به فکر تعمیرشان است؛ مادری که تنها در صورت احتیاج خرید میکند، حتی اگر کالایی ارزان قیمت به او عرضه شده باشد؛ پدری که رفت و آمد با خانوادههای مستضعف را کسر شان خانواده خود نمیداند و …، درسهای خوبی از زندگی همراه با قناعت، تلاشگری و نوعدوستی به فرزند خود میدهند.
نان گندم در دست مردم!
گاهی نشست و برخاست با خانوادههای بسیار مرفه، کودک را به تنوعطلبی و ریخت و پاش متمایل میکند. اگر والدین خود مقهور سبک زندگی این افراد نشوند و در جمع خانوادگیشان از جذابیت زرق و برقهای چنین زندگیای، سخن نگویند، و رفتارشان در برابر خانوادههای فقیر و غنی علیالسویه باشد، به این تمایل مقطعی کودکان دامن زده نمیشود.
ناقص زیباست!
از دیگر ریشههای ایجاد خوی عافیت طلبی در فرزندان، شخصیت والدین آنهاست. برخی از پدر و مادرها شخصیتی وسواسی و کاملگرا دارند. آنها نمیتوانند کارها و وظایف خانه و زندگی را به فرزندان خود محول کنند، چرا که قوانین و چارچوبهای ذهنی سخت و غیرمنعطفی دارند که هرکسی نمیتواند از پس عمل کردن به آنها برآید. این پدر و مادرها خود دائم در حال فعالیت هستند تا استانداردهای بالایشان را در همه چیز عملیاتی کنند اما اجازه فعالیت، آزمون و خطا و تلاش به فرزندانشان نمیدهند. در نتیجه فرزندانی متوقع، کممهارت، نازپرورده، وابسته و طلبکار پرورش میدهند که اعتماد به نفس انجام هیچ کاری را ندارند و نمیتوانند در برابر تندبادهای روزگار از خود مقاومت نشان دهند.
شور شیرین
گاهی گل هندوانه را به فرزندتان بدهید و گاهی آن را به عدالت تقسیم کنید. گاهی رای و نظر او را در دستور کار قرار دهید و گاهی بر خلاف میلش عمل کنید و صلاحدید خودتان را در پیش بگیرید. گاهی اول برای او خرید کنید و گاهی خرید برای پدر یا مادر را اولویت بدهید. اجازه دهید هم بداند که دوستش دارید و هم بفهمد که همیشه بر دیگران ترجیح ندارد. به او فرصت دهید تا لذت تلاش برای رسیدن به خواستهها و بهرهمندی از دسترنج خودش را بچشد. مثلا در فرصتهای فراغتش، کیک خانگی یا شربت سنتی درست کند و در پارک بفروشد. با چرخ خیاطی سرویس آشپزخانه بدوزد و به زنان فامیل هدیه دهد یا به آنها بفروشد. معرق و خراطی بیاموزد و گاهی برای هدیه دادن به فامیل، شما تابلوهای او را بخرید و به دیگران کادو بدهید. مغازهها و کارگاههایی که محیط سالم دارند را شناسایی کنید و در ایام تابستان، او را برای مهارتآموزی و کسب درآمد و مواجهه با ناملایمات طبیعی زندگی، به عنوان شاگرد یا دستیار به این مکانها بفرستید. در مواقعی که شرایط فراهم است با وسایل نقلیه عمومی در شهر جابجا شوید و همیشه خودروی شخصی یا آژانس را برای رفت و آمد انتخاب نکنید. علاوه بر آسودگی کمتر جابجایی با این وسایل، در هنگام استفاده از آنها فرصت خوبی فراهم میشود تا گذشتن از خود و اولویت دادن به بزرگترها و ناتوانان را از شما بیاموزد. با کوهنوردی و طبیعتگردی، به فرزندتان طعم سختیهای شیرین و خوشعاقبت را بچشانید. دستهجمعی به اردوی جهادی بروید و از آثار تربیتی آنچه فرزندتان در آنجا میبیند و آنچه با دیگران انجام میدهد، بهرهمند شوید. با هم برای سرکشی به خانه ایتام و نیازمندان بروید و اجازه دهید تا از نزدیک حقیقت فقر و استضعاف را درک کند. گاهی موقعیتهایی خلق کنید که همه چیز در آن بر وفق مراد نیست و لازم است افراد با بعضی کاستیها سازگار شوند، مثلا در گردشی خانوادگی یا دوستانه غذا به اندازه کافی همراهتان نباشد، یا محل استقرارتان در سفر امکانات کامل نداشته باشد یا گاهی غذای معمول برای یکی از وعدههای روزانه در خانه موجود نباشد و همه خوراکی بسیار سادهای بخورند.
بر مسیر تعادل
بسیار مهم است که نتیجه تلاش شما برای پرهیز از رفاه زده شدن فرزندتان، منجر به آسیب دیگری که همانا ایجاد عقدههای روانی است نگردد. پایبندی به اصل تعادل، در اینجا نیز مثل همه جا، بسیار حائز اهمیت است. شخصیت و روحیات فرزندتان را درنظر بگیرید و بر اساس آن برایش تدبیر کنید. ممکن است یک میزان از سختی، بچهای را در هم بشکند و بچه دیگری را شکوفا بسازد. فرزندی که ظرفیت سختی زیاد یا ناگهانی را ندارد، در صورت رفتار نسنجیده والدین ممکن است در آینده به این سبک تربیتی برای فرزندانش برسد که هرچه خواستند فراهم کنم تا حسرت هیچ چیز به دلشان نماند؛ اما فرزند دیگری که مستعد دست و پنجه نرم کردن با دشواریهاست، خود نیز در آینده تصمیم میگیرد تا فرزندش را غرق در رفاه و آسایش نکند و او را نازپرورده بار نیاورد. بنا بر این باید تفاوتهای فردی افراد را لحاظ کرد و آهستگی و پیوستگی مسیر را به گونهای تنظیم کرد که آسیبهای تربیتیای همچون خیالپردازیهای مخرب، دزدی، احساس حسرت، حسادت و … در فرزندان ایجاد نشود.