در ابتدای مادری یکی از پرکاربردترین جملات زندگیام شده بود اینکه: یه گروه تلگرامی عضوم که اعضای خیلی خوب و آگاهی داره، اونجا خوندم که……
انقدری که بعد از مدتی برای دوستان و خانواده و نزدیکانم مادرانه را معرفی کردم و این جمله تبدیل شد به اینکه: در مادرانه…..
ان وقتها یکشنبهها برایم روز مقدسی بود؛
یک تازه مادر بودم و تشنهی شنیدن تجربیات و نظرات مادران کافی و یا حتی کامل!
هر هفته اشتیاق داشتم یکشنبه برسد و عنوان بحث گروهی مادرانه را ببینم. در طول روز هم با دقت تمام مطالب را میخواندم و نظرات مفید را در قسمت یادداشت گوشیام کپی میکردم!
یادمه انقدر بحث جمعیت پر از نکتههای ناب بود که یک کانال ساختم و کل بحث را در آنجا ارسال کردم!
کودک من هنوز شیرخوار بود که در گروه بحث مهدکودک، آموزش زیر هفت سال، هوش و خلاقیت و مدرسه مطرح شد.
الان که برای دخترم به دنبال پیش دبستانی و مدرسهام خیلی از نکات ان بحثها در خاطرم میآید!
خیلی از مباحث، مسیر مادری را برایم روشنتر میکرد، انگار افرادی که یک یا چند بار راه نرفتهام را رفته بودند برایم از سختیها و زیباییهای مسیر میگفتند:
از لجبازی، استقلال، نظم، بچهلوس، بچه قلدر، ادب، دروغ و دروغگویی و رقابت
خیلی وقتها که گم میشدم در بین مسئولیتها و وظایف، خسته بودم از مادری، کلافه بودم از روزمرگی، باز هم بحثهای گروهی برایم چراغ راهی بود:
مادری همراه با سلامت بدنی و سرزندگی روانی
آگاهی از تحولات روز و نقش آفرینی اجتماعی مادران
نحوه تعامل با فامیل و اطرافیان در مسائل معطوف به فرزند پروری
تغییرات حاصل از مادری در زندگی زنان
مادری و انقلاب اسلامی
مادری و حضرت مادر سلامالله علیها
جمع آرمانگرایی و واقعگرایی در مادری
پرورش هویت مادری و پدری در فرزندان
عبادت و مادری
اشتباهات مادری
مادرانه و بحثهای گروهیاش برایم یک محل رجوع دوست داشتنی بود ان وقتی که پیشنهادات کاربردی و نابش را میخواندم:
سفر با کودک
نوروز و تربیت فرزند
خانهتکانی یک مادر
سحرخیزی
برنامه ریزی روزانه یک مادر
چقدر خندیدم ان روزی که عنوان بحث گروهی خرده روایتهای پوشکی بود!
و چقدر مشارکت اعضا چشمگیر بود و قابل تقدیر!!!!
آن روزی که عنوان بحث گروهی داستان سقط و حواشی ان بود چند باری به گریه افتادم، از صبوری زنانی که برای مادر شدن متحمل چه رنجهایی که نمیشوند…
یادمه بحث چشم زخم و کودکان ما که شد انقدر ایدی سمیه تحلیل زیبایی کرده بود و روایات قشنگی آورده بود و راهکارهای خوبی ارائه داده بود که در جا برای همسرم فوروارد کردم و تحسین او را هم بر انگیخت!
دوستی درگیر و دار خرید سیسمونی بود و هر بار سوالات متعددی از من میپرسید.
پیشنهاد عضویت در مادرانه و خواندن بحث گروهی سیسمونی را به او دادم، هر بار که صحبت خرید سیسمونی میشود با وجد میگوید اگر تجربیات اعضای مادرانه نبود نمیتوانست انقدر راحت و کاربردی وسایل پسرش را تهیه کند.
بعدها روز بحث گروهی دوشنبهها شد، کمی طول کشید تا به آن عادت کنم.
اما همچنان عناوین نابش دل میبرد و همراهم میکرد:
بازی با موبایل بایدها و نبایدها
جایگاه رفاه در تربیت فرزند
مسائل دختران در آستانه تکایف
حد تعادل در محافظت از کودکان در برابر اسیبها
مدیریت تکالیف مدرسه
تربیت دیمی یا تربیت برنامه ریزی شده
جایگاه قوانین در تربیت فرزند
مدیریت روابط خواهر و برادرها
یکی از روزهای ابتدایی ماه صفر بود که بحث گروهی پیاده روی اربعین مطرح شد.
شب که تجربیات دوستان را میخواندم اندازه یک روضه مفصل گریه کردم. از نگاههای بلندشان از حبی که به اهل بیت داشتند از سختیهایی که در سفر سالهای قبل چشیده بودند و تعریفشان احلی من العسل بود…