با کودک سه ساله خود به مهمانی رفتهاید و در آنجا چند نفر از حاضران با دیدن رفتارهای فرزندتان به شما گفتهاند که او بیادب است. اکنون در حال برگشت به خانه، به این فکر میکنید که «آیا واقعا فرزند ما بیادب است؟»، «آیا با درنظر گرفتن سنش، باز هم رفتارهای او بیادبانه محسوب میشوند؟». میزبان خانوادهای بودهاید که یک کودک ۵ ساله داشتهاند، از آغاز تا پایان مهمانی بارها از ذهنتان گذشته است «چه بچه بیادبی دارند!»، «از این پدر و مادر موقر و متین بعید است، چرا واکنش درخوری به رفتارهای فرزندشان نشان نمیدهند؟» و … . اما به واقع، تعریفی که ما از ادب در ذهنمان داریم، چه قدر حقیقی و درست است؟ اساسا آیا مقوله ادب، برای کودکان زیر هفت سال موضوعیت دارد؟ اگر بله، در چه موارد و مصادیقی؟ این موارد چگونه باید آموزش داده شوند؟ واکنش ما در قبال هنجارشکنیهای کودکمان چه باید باشد؟
واکندن سنگها
قبل از هر کاری، تکلیفتان را با خودتان روشن کنید. از خود بپرسید که چرا به دنبال پرورش فرزندی باادب هستید؟ آیا تایید اجتماعی دیگران برای شما مهم است و دوست دارید دیگران با دیدن بچه شما بگویند: «ماشاالله! هزار ماشاالله! چه دسته گلی! چه مودب، چه متین!» یا مثلا بگویند «دست پدر و مادرش درد نکند، پدر و مادر نمونه که میگویند، همینها هستند!». شاید هم تحمل نگاههای سنگینی که شما را به بیکفایتی متهم میکنند و معتقدند شما در تربیت فرزندانتان موفق نبودهاید، برایتان دشوار است و دوست دارید اقدامی کنید تا سایه این برچسبها از سرتان برداشته شود. با خودتان روراست باشید و خود را قانع کنید که هیچ یک از این اهداف، قرار نیست قطبنمای شما در تربیت باشند. آموختن ادب، قرار است به فرزند شما کمک کند تا مبتنی بر فطرت انسانی خود عمل کند و عقلانیت را در او پرورش دهد. شما تلاش میکنید فرزندتان ادب بیاموزد تا در مراودات اجتماعی خود موفق باشد و بتواند در زندگی اجتماعیاش، اهدافش را به خوبی به پیش ببرد. نیتتان را الهی و خداپسندانه کنید، تکلیف نیت و هدف که مشخص شود، خودبخود بسیاری از جهتگیریهای تربیتی در آموزش ادب، به سامان میشود.
هان نه، بله!
شاید بتوان گفت تا پیش از چهار یا پنج سالگی، اساسا نمیتوان لفظ «بیادبی» را به رفتارهای کودکان اطلاق کرد. کودک تا حدود پنج سالگی درک درستی از معنای خوب و بد ندارد و نمیتواند چارچوبهای رفتار مودبانه را درک کند و خود را با آنها تطبیق دهد. او قادر نیست نقطهنظر و زاویه ورود بزرگترها به بحث ادب را درک کند. البته این بدین معنا نیست که اساسا بچه را در این سنین رها کنیم و هیچ آموزشی به او ندهیم اما باید دقت داشته باشیم که برای انجام مواردی از این دست، هرگز بچه را تحت فشار قرار ندهیم: سلام کردن، تشکر کردن، خداحافظی کردن، گفتن «شما» به جای «تو» و استفاده از فعل جمع برای احترام به مخاطب بزرگسال و … . همچنین یادمان باشد که بازی کردن با غذا، انگشت کردن در بینی، به کار بردن حرف زشت یا واژه بیادبانهای که موقتا بر سر زبان کودک افتاده، بیرون انداختن آب دهان و مثالهای اینچنینی، برای کودک زیر ۵ سال اساسا بیادبی محسوب نمیشوند و برای کودک ۵تا ۷ سال هم در حد یک تذکر سبک باید با آنها برخورد شود. درمورد کودکان بالای ۵ سال، باید تلاش شود تا برخی از عادات رفتاری در کودک ایجاد شود که این عادات تاحدی با رفتارهای حیامحور همپوشانی دارند؛ به عنوان مثال: در زدن برای ورود به اتاق دربسته، عدم تعویض لباس در مقابل دیگران، عدم گستاخی و بیاحترامی آشکار به پدر و مادر و پدر بزرگ و مادربزرگ، عدم تکرار دائمی و انس گرفتن طولانی با حرف زشت و ناسزا و … .
زمزمه محبتی
همانطور که گفته شد، ما کودکان را برای رعایت هنجارهای آداب معاشرت تحت فشار قرار نمیدهیم اما آنها را به کلی رها هم نمیکنیم و به صورتی که مخل آزادی و آرامش کودک نباشد، بذر ادب را در نهاد آنها میکاریم. یکی از ابزارهای اصلی این هدف، رفتار صحیح الگوهای کودک، خصوصا پدر و مادر است. اگر بزرگترها مقید باشند که به گرمی و آشکارا به یکدیگر سلام کنند، پاسخ سلام را بدهند و خداحافظ بگویند، کودک نیز از آنها میآموزد. پدر و مادری که با تواضع با هم سخن میگویند، به یکدیگر چشم میگویند و از واژهها و تعابیر زیبا و محترمانه استفاده میکنند، پیام رفتاری مناسبی به کودک خود میدهند. یکی دیگر از راهکارهایی که مانع از تثبیت رفتار بیادبانه میشود، پرت کردن حواس کودک و جلوگیری از انجام رفتار نادرست، به طورغیرمستقیم است. برای مثال، میتوانیم به کودکی که دوست دارد در کنار سفره دراز بکشد و غذا بخورد بگوییم «بیا بشین ببینم خودت بلدی چهارزانو بنشینی؟» یا «وااای! ببین بابا چطوری نشستن! یه زانو بالا یه زانو پایین! بیا ما هم ببینیم میتونیم مثل بابا بشینیم!». از دیگر ابزارها، ایجاد رفتار جایگزین یا محدود کردن رفتار است، نه حذف کامل آن. برای مثال کودکی که دوست دارد آب دهان خود را بیرون بیندازد را میتوان کنار سینک ظرفشویی یا در سرویس بهداشتی برد تا در آنجا آن کار را انجام دهد.
خط قرمز، خط صورتی!
یکی از بزنگاههای تعامل با کودکان، این موقعیت است که کودک کشف کند چه موضوعی پدر و مادرش را به شدت آزرده و ناراحت میکند و آن موضوع را ابزاری کند تا والدین را به کنترل خود درآورد و از این کار لذت ببرد. در بسیاری از مواقع، کودکی که در حال پرخاشگری است، همه حرفهای زشتی را که یادگرفته است ردیف میکند، جیغهای ممتد میزند و … در واقع راهی یافته است تا والدین خود را آشفته و سرگردان کند و بتواند بر آنها اعمال قدرت کند. بنابراین سعی کنید تا حدامکان در این موقعیتها خودنگهدار باشید و نقطه ضعف به دست کودکتان ندهید. همچنین، یکی دیگر از دلایل رفتار بیادبانه، جلب توجه و اعلام غیرمستقیم نیاز به محبت و دیده شدن است. کودکی که در یک مهمانی رسمی وسط سفره راه می رود، دارد اعلام میکند که «لطفا مرا ببینید!». در این حالت، اگر به او تذکر داده شود که دست از این کار بیادبانه بردارد، یا گوش نمیدهد و به کار خود ادامه میدهد یا آن رفتار را متوقف میکند اما بزودی کل ظرف خورش را در بشقابش خالی میکند، یک پارچ دوغ هم رویش! در شرایط این چنینی، هنگامی که پیام منفی نیاز به توجه کودک را دریافت کردید، سعی کنید با توجه مثبت و تکریم ویژگیها و رفتارهای مثبت او، نیازش را برآورده کنید. در مواجهه با کودکی که عبارت زشتی را از محیط و همسالان آموخته است و آن را در برخورد با دیگران به کار میبرد، یکی از شاهکلیدهای تربیتی، تغافل است. اگر مدتی در برابر آن فحش یا حرف رکیک هیچ واکنشی نشان ندهید، در قریب به اتفاق مواقع، کودک پس از چندی آن لفظ را از یاد میبرد و از دایره واژگانش حذف میشود. و یا به عنوان مثال، کودکی که همیشه برای سلام کردن به بزرگترها تحت فشار قرار میگرفته و هیچ یک از روشهای قهر، تحقیر، تمسخر و … برایش کارگر نبوده است، وقتی برای مدتی هیچ واکنشی از اطرافیان در زمینه سلام کردن ندید، خود بخود پس از یک ماه رویهاش را عوض کرد. البته نباید از این موضوع غافل شد که درموارد معدودی، رفتار بیادبانه کودک باید با مقاومت قاطعانه والدین روبرو شود و حتی در صورت لزوم از یک روش صحیح تنبیه برای اصلاح رفتار او استفاده گردد. به عنوان مثال، کودکی که به «پدر و مادر» خود گستاخی شدید و آگاهانه بکند یا آنها را کتک بزند، باید دریابد که خط قرمزهای کم اما قاطعانهای در مسیر تربیت او وجود دارد و این موضوع، یکی از آن خطوط قرمز است.
مخلوق مختار آزاد
اگر چه ما تلاش میکنیم تا بستر پرورش یک انسان مودب را از همان کودکی فراهم کنیم، اما نباید در این کار دچار افراط شویم. اینکه گاهی به کودک تذکر دهیم که به مادربزرگ بگو «شما» نگو «تو»، ایرادی ندارد. اما این تذکرها نباید از حد بگذرد و حالتی کلیشهای، تکراری و ملالآور پیدا کند و تبدیل به گزارههایی شود که شکستنشان لذتبخش و موجب اثبات خود است، نه رعایت آنها. اجازه دهیم کودک در فرایند بزرگ شدنش، یک روز خودش ادب و پایبندی به آداب معاشرت را انتخاب کند و از این کار لذت ببرد. به او فرصت دهیم تا آزادانه به این نتیجه برسد که با احترام با بزرگترهایش صحبت کند و به سبب این انتخاب آزادانه، به این قاعده پایبند بماند. کودکی که با اجبار زیاد، تن به رعایت ادب میدهد، شاید انسانی مبادی آداب به نظر برسد، اما سلامت روانش در معرض آسیب قرار گرفته است و به سوی شخصیتی با تفکر وسواسی سوق داده شده است. از چنین فردی نمیتوان انتظار داشت شخصیتی خلاق و با اعتماد به نفس از خود بروز دهد.
نه متهم نه قاضی
بخش زیادی از فشاری که والدین در هنگام بیادبی فرزندانشان تحمل میکنند، مربوط به واکنشی است که دیگران از خود بروز میدهند. سعی کنید با مطالعه، فکر کردن، مشورت و … به سبک تربیتی ای که انتخاب کرده اید، مطمئنتر بشوید تا در برابر سرزنشهای احتمالی، اعتمادبه نفس پدر و مادریتان را از دست ندهید. بسته به شخصیت و روحیه اطرافیان، راهکارهای مختلفی را برای همراه کردن آنها امتحان کنید: گاهی تغافل، به رو نیاوردن و خود را به نشنیدن زدن؛ گاهی ارائه یک توضیح مختصر، قاطع و مودبانه؛ گاهی بیان خاطره یا داستان یا نکته تربیتی در موقعیت عادی که امکان پذیرش حرف وجود دارد؛ گاهی پرهیز از به وجود آمدن موقعیت چالشزا یا تلاش برای بر هم زدن آن به طریقی. برای مثال، میتوان کودکی را که شروع به جیغ زدن کرده به حیاط منزل یا اتاق دیگری ببریم تا راحتتر بتوانیم روش تربیتیمان را اعمال کنیم. یا حواس کودکی را که دارد کلمههای زشت به زبان میآورد، با یک بازی هیجانی پرت کنیم. همچنین یادمان باشد که خود ما هم قاضی رفتار دیگران و سبک تربیتی آنها نباشیم، شاید مادری که اکنون در برابر رفتار بیادبانه فرزندش به ظاهر بیخیال نشسته است، میداند که تذکر دادن به فرزندش، اثر عکس بر روی او دارد، یا منتظر است کودک بازخورد رفتارش را از محیط بگیرد، یا نیاز دارد دیگران نیز در عملیات تغافل او را همراهی کنند، و یا حتی خسته است، آنقدر خسته که نیاز دارد دیگران درکش کنند.