به نام حضرت دوست … که هرچه هست از اوست
زمان: به مناسبت سالروز میلاد انقلابیترین مادر عالم..
مکان: فاطمیه شهدای ۷۲تن
برگزارکنندگان و مدعوین: مادران و فرزندان انقلابی
چندساعتی قبل از شروع رسمیِ با تلاوت قرآن و قرائت حدیث کساء، بصورت غیررسمی آغاز شده بود… همان زمان که سفره ناهار ساده و مختصر چند مادر تیم برگزارکنندهی مراسم پهن بود…مشغول تغذیه دلبندانشون بودند و منتظرِ رسیدن باقی اجزای دکور…
چهارپایه های بزرگی سکّو شدند و بنر زیبای فاطمه بر روی دیوار پشت تریبون نصب شد…
تمثال مادر با چادری مزیّن به بالهای کوچک برپا شد… و دستهی پروانههای دستساز مادران روی چادرش شروع به پرواز کردند و تا به بالای دیوار پشتِ صحنه خود را رساندند…
با شروع مدیحهسرایی و مولودیخوانی برای حضرت مادر سلام الله علیها، از کودکانی که جزیی از دکور متحرک مراسم شده و از سکّو مدام در حال بالا و پایین رفتن بودند، دعوت شد تا در جلوی سکّو کفزنان بایستند… دایره حضور کودکان در جلوی مجلس، حلقهی فرشتههای حدیث کساء را که از ابتدای مراسم گرداگردمان میچرخیدند، تنگتر کرد…
از شدت شوق خالصانه و کودکانهشان به وجد آمده بودیم…
نقل های زیر پای بچهها مانند دانههای مروارید در چشمانم میدرخشیدند… و با کودک در آغوشم همّت گماردم برای صید یکی از آنها، که متبرّک شده بودند به بال فرشتگان …
در میانهی نوای زیبای “حضرت زهرا گل یاسه”، برق مجموعه رفت… کودکان، بیتوجه همچنان دستافشان و پایکوبان میخواندند؛ “حضرت زهرا گل یاسه”…
دایره بچه ها روشن بود، نه به نور فلاش گوشیهای موبایل مادران گرداگردشان… بلکه به نوری از جنس نور… نوری فوق نور…
هیجان زایدالوصفشان، منطقه پرواز ممنوع را میطلبید… انگار با خواندن سرودشان واقعا داشتند بالاتر میرفتند… بالاتر… از هر رویایی که ما در ذهنمان برایشان میپروراندیم هم بالاتر…
قطع برق، چالش سنجش عیار انقلابیگری مادران شد… که دلسرد نشدند.. از پای ننشستند…
و فقط یک مادر انقلابی میتواند در آن تاریکی، با فراغ بال بههمراه فرزندانش در حلقهای بزرگ به بازی و شادی و نشاط بپردازد..
قطع برق، بهانهای شد برای ۷۲شهید مظلوم هفتم تیر که مادران و دلبندانشان را به مقتلشان دعوت کنند و پذیرایشان باشند… تا درباره ساحتهای وجودی زن و الگوی زن انقلابی بشنوند…
نمایش حدیث کساء کودکان شنیدنی بود و دیدنی… گوشه ای از صحنه بر سر وسایل آشپزخانه دعوا شده بود… شاید چون آنها اسماً منتسب به حضرت مادر سلام الله علیها شده بودند…
و در آخر عکس دسته جمعی مادران و کودکان در آغوششان…
و سفری کوتاه در لحظه ثبت عکس، به آیندهای نه چندان دور… به روزی که فرزندانمان درحالیکه یاوران حضرتش شدهاند و سربازان حسین زمانشان، این عکس را به یکدیگر نشان میدهند و میگویند: شکر خدایی را که اراده کرد تا آرمان مادران شهیدمان را که برایش همه عمر کوشیدند، محقق کنیم… وَه، که چه رویای شیرینی!!… تصور چنین روزی، پرده حریر اشک بر پنجره چشمانم میافکند…
در این روز بهیادماندنی دانستم،
مادری و انقلابی گری ؛
**یعنی مادری که با نوزاد در آغوشش عکاسی میکند..
**یعنی مادرانی که حاضرند زحمت پوشاندن لباس گرم به تک تک فرزندانشان و انتقالشان را به مکانی دیگر به جان بخرند تا در مورد الگوی سوم زن بیشتر بدانند…
**یعنی تابوت نمادین اسرائیل زیر معامله قرن مچالهشده…
**یعنی دغدغه اجتماعی داشتن… خیمه ای برپاشده در گوشه ای مخصوص جمع آوری کمکها برای کودکان سیلزده جنوب کشور…
**یعنی طومار امضا شده با امضای مادران و اثر دستهای سرخ کودکان در تجدید بیعت با رهبر انقلاب، پس از شهادت سرباز ولایت و سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی…
**یعنی کودکی که تمثال بانوی پروانهای را به مادرش نشان میدهد و میگوید که میخواهد با حضرت زهرا سلام الله علیها عکس داشته باشد….
**یعنی جایزه میگیرند، نه زیباترینها، نه هنرمندترینها… بلکه فرزندآورترینها…
**یعنی ایدهپرداز و برگزارکننده، مسئول و میهمان، طراح و مجری دکورها، ثبتکننده و ضبطکننده لحظات، همه و همه، مادران هستند… اینچنین توانمند، اینچنین خودکفا…
**یعنی مسابقه میدهند و از یکدیگر سبقت میگیرند در تشبّه هرچه بیشتر به حضرت مادر سلام الله علیها….