خرید فالوور اینستاگرام خرید لایک اینستاگرام قالب صحیفه
خانه / adminstrator (صفحه 4)

adminstrator

دست های دور دل های نزدیک

قرار بود برای بچه‌های‌مان قصه‌ای از مردم ‌یمن بگوییم، از ظلمی که بر کودکان‌شان می‌شود، از رنجی که می‌کشند… قرار بود در حد فهم کودکانه‌شان بگوییم نه بیشتر! اما من هر کاری کردم دلم نیامد برایش چیزی بگویم، حتی قصه‌ای.   اتاقش را که مرتب میکردم نوای مداحی حاج میثم …

توضیحات بیشتر »

سلام مادرانه!

  سلام به مادرانه خوش آمدید هفت سال از زمانی که اولین بار مادرانه دور هم جمع شدیم میگذرد. چه چیزی آن روزها ما را دور هم کشاند؟ چه میخواستیم که تنهایی نمیتوانستیم به دست بیاوریم؟ زمانی که مادر شدیم تجربه های فراوانی از بودن در دنیا داشتیم و علاوه …

توضیحات بیشتر »

نشست مادرانه

کنارش دراز کشیدم تا بخوابه، میگه مامان قصه بگو… مثل هر شب میپرسم قصه چی؟ منتظرم بگه قصه خاله پیرزن (کدوی قلقله زن)؛ اما میگه قصه مادرا، مادران، که امروز رفته بودیم… فکر میکنم دیدار چند ساعته مادرانه رو میشه کتاب کرد چه برسه به قصه! مادرانه، گروه تلگرامی ای …

توضیحات بیشتر »